مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
جهان بدون تو ای آفـتـاب عـالـم تاب! به کورِ تشنه شبیه است در کویرِ سراب تو کوثر آمدِ لـطـفی، از ابتدای حـیات بشر به خیر تو محتاج، چون گیاه به آب به آستـانـۀ فـهـم تـو ای سـریـرۀ قـدر! نمیرسـد مـگـر انـدیـشـۀ اولـوالابـاب تمام عمر به دنبال وصف ذات تو بود نیافت واژۀ در شأن، ذهنِ مضمون یاب دری خدا به مقامت گشود، لفـظ کـثیر به باب کثرت اگر رفته، هست از این باب تو را به اسم نشاید صدا زدن، هرچند شکسته است کمر، بارِ وصفت از القاب تو در مثل شب قدری، ندیده هیچ زمان شبی شبیه تو را چشم روزگار به خواب تو آن ستارۀ صبحی که چشم شب زدگان ندیـدهانـد هـنوزت به جهـدِ اسطـرلاب چـه مُـهـرها که به نـام تـورّم آمـدهانـد به پای تو بنـشانـند بوسه در مـحـراب بر آن دو دست تو گلبوسه زد رسول، دو دست که عکس باغ جنان را گرفتهاند به قاب به احـتـرام تو باید تـمام قـد برخواست که سیـرۀ نـبـوی میکند چـنین ایجـاب تو کیستی؟ که هم انسیهای و هم حورا تو کیستی؟ نرسد این سوال ها به جواب یهـودی از نفـس چـادرت مسلـمان شد مسیحه ایست که او را صدا زنند: حجاب به دست توست تمام امور، از این روست اگر تو را “أمَـهُ الله” کـردهانـد خـطاب قسم به خاک رهت دیدنیست در محشر زبان گشودنِ هفت آسمان به؛ کُنتُ تراب سوار نـاقهای از نـور میرسی، گویی که آفتابِ قیامت تو را شده ست رکاب دخـیل بـسـتۀ أهـدابِ مِـرطِ فـاطـمهایم بهشت میدمد از رشتههای آن جلباب بهـشـت گـفـتم و دیـدم بر آستان درش شـرار کـیـنۀ ابـلـیـسیان گرفـته شـتاب بهشت، روضۀ جانسوز توست، آنجا که ملک بر آتش دل ریخت لحظه لحظه شراب غم تو ای شبِ قدر! آن قَدَر که سنگین بود خـمـیده شد سر دفـن شبـانهات مهـتاب بگـو کجای فـلک دفـن کـردهاند تو را که چرخ میزند اینگونه صبح و شام سحاب مرا ز هُـرم جـهـنم رهـانـده آتـش غـم دل من است که پیش از عذاب دیده عذاب مگرد طاعتِ سرخوش! پیِ بهشت خدا بهـشت سـوخـتـۀ اهـل بیت را دریـاب |